سیدی بهخوبی موفق میشود مختصات و اتمسفر چنین محله مخوف و هولناکی را بهعنوان خاستگاه شکلگیری شخصیتهایش در نسبت با خشونت تعریف و تبیین کند و آنها را بیش از هر چیزی زاده و وارث فساد اجتنابناپذیری نشان دهد که در تکتک خانههای آنجا ریشه دوانیده است. در دل چنین فضایی است که نوید محمدزاده به خاطر نازکدلی و بیعرضگیاش در ابراز خشونتی وحشیانه و افسارگسیخته تحقیر میشود و مدام میکوشد تا خود را بهعنوان یک خلافکار درست و حسابی ثابت کند و اعتماد برادرش بهعنوان پدرخوانده محله را به دست آورد.
از این رو با یکی از متفاوتترین رویکردها در مواجهه با واکاوی خشونت و بزهکاری اجتماعی روبرو هستیم و میبینیم که چطور آدمها در زندگی گلهای خود و در هجوم شرارت و سبعیت و شناعت فراگیر اطرافشان برای حفظ بقای خود چارهای ندارند جز اینکه از قدرت برتر دنبالهروی کنند و روزبهروز خشونت و رذالت بیشتری از خود نشان دهند تا از گروه رانده نشوند. سرگذشت نوید محمدزاده حکایت گوسفندی است که در ابتدا تلاش میکند تا از زیر سایه چوپان درآید و جای او را بگیرد و بعد که در غیاب چوپان آرامآرام چشم و گوشش باز میشود، تصمیم میگیرد که دیگر گوسفند مطیعی نباشد و هویت مستقل خودش را بیابد.
مغزهای کوچک یخزده
فیلم اخیر سیدی داستانی جذاب و غافلگیرکننده دارد که با صحنهای کوبنده و خشن شروع میشود و با ریتم تند و نفسگیر ادامه مییابد و برای لحظهای مخاطب را به حال خود وانمیگذارد، اما در دل همین مسیر پرحادثه و هیجانانگیز فیلم بهاندازه کافی به شخصیتهای اگزوتیک خود نزدیک میشود و همانها را که در ابتدا برایمان غریب و هولناک به نظر میرسیدند، به افرادی درکشدنی تبدیل میکند و بهخوبی میتواند از دل همان ماجراپردازی و تعلیق آفرینی، لحظات عاطفی تکاندهندهای را بیرون بکشد.
فیلم آشکارا تحت تأثیر آثاری از سینمای جهان است اما سیدی موفق شده همه ارجاعاتش را از جنس قصه بومیاش کند و لحن و فضای جامعه پیرامونش را به آنها ببخشد و آن ناکجاآباد آخر دنیایی و شخصیتهای بیگانه و خوفناکش را به قلب شهری که در آن زندگی میکنیم، منتقل سازد.
نظر شما